چگونه کتاب می توانند ذهن شما را باز کنند قسمت اول

عمومی

TED Talks

Ideas worth spreading

چگونه کتاب می توانند ذهن شما را باز کنند قسمت اول

عمومی

برای استفاده از سایر امکانات به اپلیکیشن مانامو مراجعه نمایید

ترجمه متن اصلی

بنابراین من برای ژیمناست شدن آموزش دیدم
به مدت دو سال در هونان ، چین در دهه 1970.
وقتی کلاس اول بودم ، دولت می خواست مرا به مدرسه ای برای ورزشکاران منتقل کند ،که تمام هزینه های آن را پرداخت کرده بود
اما مادر مستبد من گفت ، نه
پدر و مادرم دوست داشتند که من مانند آنها مهندس شوم
پس از انقلاب فرهنگی ،آنها قاطعانه اعتقاد داشتند که تنها یک راه مطمئن برای رسیدن به خوشبختی وجود دارد:یک کار امن و با درآمد خوب.
مهم نیست که من شغل را دوست دارم یا نه.اما آرزویم این بود که خواننده اپرای چینی شوم.این من پیانوی خیالی ام هستم.یک خواننده اپرا باید آموزش را از جوانی شروع کند و آکروباتیک یادبگیرد ،بنابراین همه چیز را که در توان داشتم امتحان کردم تا به مدرسه اپرا بروم.
من حتی برای مدیر مدرسه و مجری یک نمایش رادیویی نامه نوشتم.اما هیچ بزرگسالی این ایده را دوست نداشت.هیچ بزرگسالی اعتقاد نداشت که من جدی هستم.فقط دوستانم از من حمایت کردند ، اما آنها بچه بودند ،به همان اندازه که من ناتوان بودم.

So I was trained to become a gymnast
for two years in Hunan, China in the 1970s.
When I was in the first grade, the government
wanted to transfer me to a school for athletes,
all expenses paid.
But my tiger mother said, No.
My parents wanted me to become
an engineer like them.
After surviving the Cultural Revolution,
they firmly believed there's only one sure way to happiness:
a safe and well-paid job.
It is not important if I like the job or not.
But my dream was to become a Chinese opera singer.
That is me playing my imaginary piano.
An opera singer must start training young
to learn acrobatics,
so I tried everything I could to go to opera school.
I even wrote to the school principal
and the host of a radio show.
But no adults liked the idea.
No adults believed I was serious.
Only my friends supported me, but they were kids,
just as powerless as I was.