dictionary delete
ورود | ثبت نام | جستجو
manamo like icon 7534
manamo comment icon 1248

manamo video icon چیزی که اتفاق افتاده دیگه افتاده!

داستان کوتاه داستان کوتاه

level icon
manamo like icon 7534
manamo comment icon 1248

برای استفاده از سایر امکانات به اپلیکیشن مانامو مراجعه نمایید

download with google play
manamo direct download
ترجمه متن اصلی
عنوان:چیزی که اتفاق افتاده، دیگه افتاده!

متن مکالمه:

گوینده: اواخر یک صبح تابسنانی بود. ویلیام شیکسپیر در بازار است.

ویلیام: یک پوند آلو لطفا مری.

غرفه دار: بفرمایید آقای ویل.
ویلیام: مری؟ تو خود خوشحالت نیستی تو این صبح زیبا.

غرفه دار: احساس بدی دارم، آقای ویل. یه کار وحشتناک با نل بوتچر انجام دادم - اون مدت هاست که چشمش رو از جورج من بر نمیداره.

دیگه بسمه. من فلفل میریزم رو تمام پای میوه اون. اوه، آقای ویل نلی بیچاره خیلی تو درد سر افتاده و این تقصیر من هستش.

ویلیام: خب مری، دیگه الان کاری نمیشه براش انجام داد. چیزی که اتفاق افتاده، دیگه افتاده!

غرفه دار: خانم مک بس در نمایش شما اینو گفت، نگفت آقای ویل؟

ویلیام: قطعا گفت مری.

غرفه دار: اون داشت به شوهرش میگفت که تو نمیتونی گذشته رو عوض کنی.

فقط باید فراموشش کنی و به زندگی ادامه بدی، حتی اگر خیلی خیلی بد هستش.

ویلیام: و واقعا خیلی بد بود در نمایش من، مری.

مک بس پادشاه رو به قتل رسوند و خانم مک بس اون رو تشویق کرد.

غرفه دار: عجیب نیست که بعدش احساس بدی داره... من به اندازه کافی احساس بد برای پای میوه دارم.

ویلیام: مک بس خیلی احساس گناه میکرد. اون خواب های خیلی بدی میدید.

ولی خانم مک بس اون احساس رو نداره. اون به مک بس میگه که افکار بدش رو فراموش کنه.

غرفه دار: نمایشنامه رو بگو، آقای ویل.

ویلیام: بسیار خب مری، چشم هات رو ببند و تصور کن: مک بس احساس بدی داره به خاطر آدمهایی کشته.

خانم مک بس بهش میگه اونا مردن، بنابراین احساس گناهش برای اونا هم باید بمیره.

اون نمیتونه چیزی رو درست کنه، پس دیگه نباید به اونا فکر کنه. اینها حرف هاش هستند:

خانم مک بس: این چه معنی میدهد، سرور من! چرا در تنهایی به سر میبرید،

همیاری که از تصورهای پشیمانی درست میکنی،

با استفاده از اون افکار که میبایستی می مرد

با اونها دارن روش فکر میکنند؟ چیزهایی که هیچ دوایی ندارند

میبایستی بدون هیچ اعتنایی باشد. چیزی که اتفاق افتاده، دیگه افتاده.

گوینده: ما اونها رو اینجا رها میکنیم.

در مک بس شیکسپیر، خانم مک بس در مرکزیت نمایشنامه امتحانی از روانشناسی گناه است.

عمیقا جاه طلب و بدون رحم، اون مک بس رو تشویق میکنه تا در مسیر قدرت قتل مرتکب بشه،

ولی تا پایان نمایش اون به وسیله گناه تسخیر شده و به سمت دیوانگی سقوط میکنه.

این روزها، مردم هنوز از دقیقا از جمله شیکسپیر استفاده می کنند:

چیزی که اتفاق افتاده، دیگه افتاده، معمولا برای این گفته میشه که احساس بد داشتن در مورد اشتباهات گذشته به مدت طولانی دیگه فایده ای نداره.

تیری هانری فوتالیست رو در نظر بگیرید، توضیح میده چطور پدرش بهش یاد که همیشه برای بازی بعدی فکر کنه.

کلیپ ۱: بابام همیشه به من یاد میداد که راضی نباشم، که بیشتر بخوام و اینو بدونم چیزی که اتفاق افتاده، دیگه افتاده... تو انجامش دادی، حالا دیگه رهاش کن و به زندگی ادامه بده.

کلیپ ۲: فقط توضیح بده که میخواستی ایمیل رو به یه سوفی دیگه ارسال کنی - و بعدش دیگه فراموشش کن. چیزی که اتفاق افتاده، دیگه افتاده.

غرفه دار: پس آقای ویل، من باید موضوع فلفل و پای رو فراموش کنم...؟

ویلیام: قطعا تو باید اینکارو کنی مری، و نل بوچر رو هم فراموش کن.

غرفه دار: هممم... فراموش کردن، یا فراموش نکردن: مسئله اینه.
title:What's done is done!


conversation text:

Narrator: It was a late summer's morning. William Shakespeare is at the market.

Will: A pound of plums, please, Mary.

Stallholder: Here you are Mr Will.

Will: Mary? You're not your usual happy self this fine morning.

Stallholder: I feel terrible, Mr Will. I did an awful thing to that Nell Butcher – she's had her eye on my George for ages.

I've had enough. I put pepper all over her fruit pies. Oh Mr Will, poor Nellie's in so much trouble and it's my fault.

Will: Well Mary, there's nothing you can do about it now. What's done is done!

Stallholder: Lady Macbeth said that in your play, didn't she Mr Will?

Will: She did indeed Mary.

Stallholder: She was telling her husband that you can't change the past.

You just have to forget about it and move on, even if it's really, really bad.

Will: And it was indeed very bad in my play, Mary.

Macbeth murdered the King. And Lady Macbeth encouraged him.

Stallholder: No wonder he feels bad afterwards... I feel bad enough about the fruit pies...

Will: Macbeth feels very guilty. He has some terrible dreams.

But Lady Macbeth doesn't feel the same. She tells Macbeth to forget his bad thoughts.

Stallholder: Say the lines, Mr Will.

Will: Very well Mary. Close your ey

es and imagine: Macbeth is feeling bad about the people he killed.

Lady Macbeth tells him that they are dead, so his guilty thoughts about them should die, too.

He can't fix things, so he shouldn't think about them. These are her words:

Lady Macbeth: How now, my lord! Why do you keep alone,

Of sorriest fancies your companions making,

Using those thoughts which should indeed have died

With them they think on? Things without all remedy

Should be without regard. What's done is done.

Narrator: We'll leave them there for now.

In Shakespeare's Macbeth, Lady Macbeth is central to the play's examination of the psychology of guilt.

Deeply ambitious and ruthless, she encourages Macbeth to murder his way to power,

But by the end of the play she is overcome by guilt and descends into madness.

These days, people still use Shakespeare's exact phrase:

what's done is done, usually to say that there's no benefit in feeling bad for a long time about past mistakes.

Take footballer Thierry Henry, explaining how his father taught him to always think of the next game.

Clip 1: My dad always taught me to never be satisfied, to want more and know that what is done is done... You've done it, now move
on.

Clip 2: Just explain you meant to send the email to a different Sophie - and then forget about it. What's done is done.

Stallholder: So Mr Will, should I forget about the pepper and the pies...?

Will: Indeed you should, Mary. And forget about Nell Butcher too.

Stallholder: Hmmm... to forget, or not to forget: that is the question.
نظرات کاربران

برای ثبت نظر به اپلیکیشن مانامو مراجعه نمایید.

dks9ens0s
dks9ens0s 1399/12/14

من ایران زندگی میکنم iamliveiran

parinaz1366
parinaz1366 1399/11/16

بفرمائید آقای ویلhere you are mr will

nfas9
nfas9 1399/11/09

خداحافظ goodby

Fatemeh5947
Fatemeh5947 1399/10/04

چیزی ک اتفاق افتاده دیگر افتادهWhats done is done

nikiii
nikiii 1399/10/03

here you are mr samبفرمایید آقا سم

asra1386
asra1386 1399/08/14

good by
خداحافظ

abolfazlkahnooji
abolfazlkahnooji 1399/08/13

i am live kerman
من در کرمان زندگی میکنم

ferjanisassi
ferjanisassi 1399/07/23

here you are Mr Sam
بفرمایید آقای سم

fariba99
fariba99 1399/07/22

indeed you should شما باید این کار را انجام دهی

shaghayegh2020
shaghayegh2020 1399/07/21

whats done is done چیزی که اتفاق افتاده دیگر اتفاق افتاده

پست های مشابه

رایگان

باشگاه داستان نویسی

داستان کوتاه

video icon

رایگان

یک سرنخ دیگر

داستان کوتاه

video icon

رایگان

میهمانی شب

داستان کوتاه

video icon

اشتراکی

اون شناور نمی مونه

داستان کوتاه

video icon

اشتراکی

بسیار نو

داستان کوتاه

video icon

اشتراکی

پری دریایی بودن

داستان کوتاه

video icon

اشتراکی

راهنمای تیم

داستان کوتاه

video icon

رایگان

شهاب سنگ ها و ستاره ها

داستان کوتاه

video icon

رایگان

اون شناور نمی مونه

داستان کوتاه

video icon

رایگان

بسیار نو

داستان کوتاه

video icon

اشتراکی

پری دریایی بودن

داستان کوتاه

video icon

اشتراکی

راهنمای تیم

داستان کوتاه

video icon

اشتراکی

باشگاه داستان نویسی

داستان کوتاه

video icon

اشتراکی

یک سرنخ دیگر

داستان کوتاه

video icon

اشتراکی

میهمانی شب

داستان کوتاه

video icon

رایگان

یک پوند گوشت!

داستان کوتاه

video icon

رایگان

هملت واقعا دیوونس؟

داستان کوتاه

video icon

رایگان

تو قلبت رو بستی روی آستینت

داستان کوتاه

video icon

رایگان

به دنبال غاز وحشی!

داستان کوتاه

video icon

اشتراکی

من یک اینچ هم حرکت نمیکنم

داستان کوتاه

video icon

download from manamo download from google play download from bazar download from myket
telegram icon aparat icon instagram icon
logo-samandehi

© Copyright 2021-2024 www.hamrahsamaneh.com. All Rights Reserved.