از آشناییتون خوشوقتم

معرفی و احوال پرسی

TopNotch - B2

متد آموزش مکالمه تاپ ناچ

از آشناییتون خوشوقتم

معرفی و احوال پرسی

222

برای استفاده از سایر امکانات به اپلیکیشن مانامو مراجعه نمایید

ترجمه متن اصلی

عنوان: از آشناییتون خوشوقتم.

متن مکالمه:

اونز: مری،ایشون خانم نواکه.اهل شیکاگوئه.مری مسئول پذیرشمونه.

مری: از آشناییتون خوشوقتم.

نواک: منم همینطور.

اونز: من بلیط هاتونو میگیرم.

نواک: خیلی برام آشنایی،مری.ما قبلا همو ملاقات کردیم؟

مری: فکر نمیکنم.نه.

نواک: خب، من اصلا چهره رو فراموش نمیکنم.من مطمئنم تو رو از یه جایی میشناسم.من برا تو آشنا نیستم؟

مری: متاسفم.نه.

نواک: میدونم.ما تو شیکاگو دیدیم همو.تو پیشخدمت بودی تو یه رستوران نزدیک یه موسسه هنر.

مری: من اصلا شیکاگو نرفتم.

نواک: توی مصر راننده تاکسی نبودی؟

مری: نه.

نواک: اوه،تو خلبان یه هواپیمای کوچیک تو چین بودی.بالای دیوار بزرگ پرواز کردی.

مری: نه.

نواک: تا حالا به SNORKELING در استرالیا رفتی؟

مری: نه.

نواک: رانندگی اتوبوس تو پرو؟

مری: نه.خانم نواک،من کاملا مطمئنم که ما قبلا ندیدیم همو.من فقط یک سالِ پیش از پاریس اومدم اینجا.

نواک: پاریس؟خواهرم،کاترینا،یک سال اونجا زندگی کرده.

مری: کاترینا؟کاترینا نواک؟اون با من زندگی میکرد.

نواک: البته!تو تو همه ی عکسایی که به خونه فرستاده بود بودی.

مری: چه تصادفی!

نواک: دیدی،من هرگز چهره رو فراموش نمیکنم.

title: It’s nice to meet you.

conversation text:

Evans: Marie, this is Ms. Novak. She’s from Chicago. Marie is our receptionist.

Marie: It’s nice to meet you.

Novak: It’s nice to meet you, too.

Evans: I’ll get your tickets.

Novak: You look very familiar to me, Marie. Have we met before?

Marie: I don’t think so. No.

Novak: Well, I never forget a face. I’m sure I know you from somewhere. I don’t look familiar to you?

Marie: I’m sorry. No.

Novak: I know. We met in Chicago. You were a waitress in a restaurant near the Art Institute.

Marie: I’ve never been to Chicago.

Novak: Have you ever driven a taxi in Egypt?

Marie: No.

Novak: Oh, you were the pilot on a small airplane in China. You flew me over the Great Wall.

Marie: No.

Novak: Have you ever gone snorkeling in Australia?

Marie: No.

Novak: Driven a bus in Peru?

Marie: No. Ms. Novak, I’m quite sure we’ve never met before. I came here only a year ago from Paris.

Novak: Paris? My sister, Katerina, lived there for a year.

Marie: Katerina? Katerina Novak?! She lived with me!

Novak: Of course! You were in all the pictures she sent home.

Marie: What a coincidence!

Novak: You see, I never forget a face.