برای استفاده از سایر امکانات به اپلیکیشن مانامو مراجعه نمایید
ترجمهمتن اصلی
نمی تونم بگم دیدن تو جای بده. واقعاً؟ فکر کردم شاید امشب برای سالگرد خودمون بیرون بریم. سالگرد؟ دقیقاً یک هفته از زمان قبولی گذشت. فراموش کردی؟ هیچ البته نه. این فقط من در حال حاضر برنامه هایی با Buffy ، Willow و Oz دارم. این هالووینه ، میدونی که. - نمی فهمم هر روز 31 اکتبر ، ما فانی لباس می کنیم ... نه ، نه ، من آن مراسم بی روح رو درک می کنم. این افراد است. تو با اونا معاشرت می کنید ، اگرچه مشترکاً مشترک نیستید. در مورد چی صحبت می کنی؟ منظورم اینه که آنها به دانشگاه می رن. تو نمیری اونها دیگه تو خونه زندگی نمی کنند. تو زندگی میکنی.
I can't say seeing you falls into the realm of a bad thing. Really? I thought maybe we could go out tonight, for our anniversary. Anniversary? It's been exactly one week since we copulated. Did you forget? No. Of course not. It's just I already have plans with Buffy, Willow and Oz. It's Halloween, you know. - I don't understand. Every October 31st, we mortals dress up... No, no, I understand that inane ritual. It's those people. You associate with them, though you share little in common. What are you talkin' about? I mean, they go to college. You don't. They no longer live at home. You do.